در غیاب فیلم قاجار منابع نوشتاری
فصل6
در غیاب فیلم قاجار
منابع نوشتاری
محمد تهامی نژاد
این مقاله، بخشی از کتاب مقاله های فیلم قاجار است. فکر این کتاب در فرهنگستان هنر ایران، این گونه بوجود آمد که برای برگزاری همایش فیلم قاجار یک پیشینۀ تحقیق فراهم بیاوریم و اجرای پیشنهاد به پیشنهاد دهندۀ آن واگذار شد ولی با تغییر در مدیریت فرهنگستان، نه تنها همایش لغو شد، کتاب مذکور هم که در مراحل تدوین نهایی بود، نادیده انگاشته شد. نوشتۀ حاضر، به ذکر نمونههایی از پیشا سینما و نوشته های دوره قاجار و دهۀ 1300 بسنده کرده، آثار نویسندگان معاصر، به خاطر در دسترس بودنشان، در متن حاضر نیامده است.[1]
هرچند سال های 1361 و 1362 مبنای فیلم های دوران قاجار در نظر گرفته شده ولی به این معنا نیست که پیش از این سال هیچ فیلمی از دورۀ مورد نظر موجود نبود. برخی تصاویر دوران قاجار، دردهۀ پنجاه نیز در دسترس بود و وزارت فرهنگ و هنر (و افرادی در تلویزیون) آنها را از کرونوس فیلم خریدند و در همان وزارت خانه و یا در تلویزیون در انبوهی مستندهای تبلیغاتی یا گردآوری به کار رفت. یک فیلمساز آلمانی به اسم یست فون مور نیز با کمک همین قطعه فیلم ها، کارهایی تبلیغاتی تحویل داد.
مظفرالدین شاه، در قدیمی ترین صدای ضبط شدۀ موجود در ایران به امین السلطان که در سال 1316 هجری قمری به اتابک اعظمی ملقب شدهبود میگوید:
اتابک اعظم از خدمات سابق ولاحق (لایق) شما که تا به حال چهل سال است خدمت می کنید از همه خدمات شما راضی هستم و انشاءالله عوض اینها را همه بشما مرحمت خواهیم فرمود و شما هم ابداً ذره ای در خدمات خودتان انشاءالله قصور نخواهید کرد و مرحمت ما را بحد اعلا درجه نسبت بخودتان بدانید. انشاءالله الرحمن بعد چهارصد سال که خدمت بکنید امیدوار هستم که همیشه خوب باشه و این خدماتی که به من می کنید و به مملکت ایران می کنید البته خداوند او را بی عوض نخواهد گذاشت و انشاءالله عوض او را هم خدا و هم سایه خدا که خودمان باشم به شما خواهم داد.
در واقع شاه، خدمات صدراعظم خود و پدرش را از هنگام تولدش یا بهتر بگویم از دو سالگیِ او محاسبه کرده است. زیرا میرزا علی اصغر خان امین السلطان، اتابک اعظم، متولد 1274 هجری قمری بود و او در پاسخ، به این نکته اشارهای نمادین میکند و میفهمد که موضوع به خانه زاد بودن او هم بر میگردد:
این غلام خانه زاد به شکرانه مراحم همایونی که در مدت چهل سال شامل حال این بندۀ بی مقدار شده است اگر صد سال عمر داشته باشم و خدمت گزاری بکنم باز از عهدۀ شکر مراحم شاهانه بر نیامدهام و از خداوند این غلام خانه زاد و سایر وزرای عظام توفیق خدمتگزاری به ولینعمت کل خودمان میخواهیم که انشاءالله در سایه مبارک همایونی اسباب ترقی دولت و اهالی مملکت ایران بوجه احسن فراهم آید.
سفر نامۀ ابراهیم صحافباشی تهرانی
پیش از انقلاب مشروطه
آقای جهانگیر قهرمانشاهی فرزند صحافباشی عکس هایی از پدر و مادر خود در اختیار اینجانب گذاشتند که در فیلم سینمایایران مشروطیت تا سپنتا(1349) دیده میشود. سفرنامه صحافباشی را پس از اتمام فیلم در کتابخانه ملی ایران یافتم که در کتاب ریشهیابییأس در سینمایایران صص18 و 25 به آن کتاب اشاره شده است. متن کامل سفرنامه در تاریخ دیماه 1357 توسط شرکت مؤلفان و مترجمان ایران و به اهتمام محمد مشیری انتشار یافت. مقدمۀ اصلی توسط مشیری نوشته شده و او از دو صحافباشی سخن به میان آورده است و این سؤال را مطرح میسازد که چگونه میتوان این دو صحافباشی را از هم باز شناخت؟ مرحوم غفاری در پایان مقدمۀ مشیری با استناد به دانسته های خود و گفته های جهانگیر قهرمانشاهی در مقالۀ ریشهیابییأس و سایر منابع پژوهشیِ خود، توضیحاتی را افزوده است:[2]
«میرزا ابراهیم صحافباشی مرد متجدد و مبتکر و آزادیخواه، نخستین بهره بردار سینما در ایران. او را نباید با محمد تقی که شاید پدر ابراهیم بود، اشتباه کرد.[3] ابراهیم در دارالفنون انگلیسی خواند (ایضاً مقالۀ محبوبی اردکانی 773) و از حدود 1296/1879 به بعد با انجام سفر های دور و دراز زمینی و دریایی به انواع تجارت پرداخت[مسافرت نامۀ میرزا ابراهیم صحافباشی]، 26و در 1314/1897 نیز سفر شش ماهه برای داد و ستد جواهر به دور دنیا رفت و سفر نامه ای خواندنی در این باره نوشت. درذوالحجه/ماه مه همانسال در لندن دستگاه سینماتوگراف را دید و شرح او (مسافرت نامه، 36) ظاهراً نخستین ذکریست که یکنفر ایرانی دربارۀ این اختراع جدید کرده است. صحافباشی ضمن مسافرت های خود اجناس ژاپنی برای فروش به تهران میآورد [سفرنامۀ تشرف به مکۀ معظمه] (مهدی قلی هدایت تهران 1324، 114 و125) و بگفتۀ پسرش جهانگیر قهرمانشاهی (ریشهیابییأس،13)در محل فعلی چهار راه مهنا در تهران (میان سینما کریستال در لالهزارنو و خیابان ارباب جمشید) مغازه ای برای فروش اشیاء چینی و اروپایی داشت. پسرش نیز او را وارد کنندۀ فونوگراف (گرامافون) و نیکل سازی به ایران میداند. باز بگفتۀ جهانگیر قهرمانشاهی [ریشهیابییأس13]، نخستین محل نمایش فیلم را که صحافباشی برقرار کرد پشت مغازه اش در حیاطی بود که مشتریانش از اعیان [منجمله اتابک و علاء الدوله] بودند. از فیلم هایی که نمایش میداد یکی داستان مردی بود که “بیش از صد[؟] نفر را وارد کالسکه کوچکی میکرد و یا از مرغی بیش از بیست تخم میگرفت” (ریشهیابییأس 13) و این نوع فیلم های حقه دار معمول کمدی های آنزمان بود. صحافباشی (به گفتۀ جناب عبدالله انتظام که شاهد عینی واقعه بود) در ماه رمضان 1322/ نوامبر 1904 در اول خیابان چراغ گاز (امیر کبیر فعلی) نخستین سالن بهره برداری سینمائی عمومی را برپا کرد و فیلم های کمدی یا خبری واقعی (یا از نو ساخته از روی وقایع) را که هرکدام بیش از ده دقیقه طول نمی کشید و اغلب از شهر های ادسا و رستو در روسیه به دست می آمد نمایش میداد. یکی از آنها مردی را نشان میداد که کوچه ای را جارو میکرد و ماشین جاده صاف کنی میرسید و او را زیر میگرفت و جارو کش بشکل دراز و باریک در میامد و بعداً باز با وسیلۀ دیگری همان مرد چاق وکوتاه میشد. فیلم دیگری داستان آشپزی بود که در قفسۀ مطبخ خود اسکلت ها و اشباحی می یابد و فیلم های خبری هم (واقعی یا از نو ساخته) مربوط به جنگ ترانسوال افریقای جنوبی بود. سآنس ها شب ها انجام میگرفت و در سالن لیموناد و سایر آشامیدنی ها بفروش میرسید. در داخل تالار و زیر پرده نمایش دو یا سه دستگاه “جهان نما” (برای نمایش دادن عکس ها وگاهی هم تصاویر برجسته) گذارده بودند. دوره این سالن که تماشاچیانش آدمهای نسبتاً پولداری بودند و هنوز جنبۀ عادی به خود نگرفته بود بیش از یکماه طول نکشید.
صحافباشی مرد متجددی بود و لباده های دراز خاصی می پوشید و در آن زمان می خواست که شرکت های تعاونی در ایران ایجاد کند (همه اطلاعات فوق از جناب عبدالله انتظام).
بدایع وقایع نخستین سفر مظفرالدینشاه به اروپا
پیش از مشروطه
گرد آورنده کوریلن، مترجم نیرالملک وزیر معارف مظفری
چاپ دوم این کتاب با عنوان مظفرالدینشاه در اروپا، بهار سال 1350 توسط انتشارات وحید و به کوشش وحید نیا منتشر شد. از تاریخ چاپ اول آن خبر ندارم. وحید نیا مقدمه ای 13 صفحه ای بر کتاب نوشته است که نگاهی کلی به سفر شاه قاجار به اروپا از تاریخ دوازدهم شهر ذی الحجهالحرام سنۀ هزار و سیصد و هفده هجری از مقر سلطنت و دارالخلافۀ تهران و قریۀ کن است که اول منزل بود تا یکشنبه دوم شعبان سال 1318 که به تهران باز می گردند. همچنین 29 نفر از همراهان و ملتزمین رکاب از جمله میرزا علی اصغر خان اتابک (صدراعظم) و عکاسباشی و دکتر ادکاک هم بودند (جدا از افرادی که تا مرز رفتند و برگشتند). آنگاه به برخی جزئیات سفر میپردازد از جمله این که شاه قریب یکماه درشهر contrexeville در ایالت voge به معالجه و استراحت پرداخت و از آب های معدنی منطقۀ مزبور استفاده کرد. روز پنجشنبه پنج ربیع الثانی در شهر پاریس مردی فرانسوی به قصد ترور شاه طپانچه بروی او کشید ولی میرزا محمود خان حکیمالملک (وزیردربار) دست وی را گرفت و مانع نیت سوء او شد. (ص11) در روسیه و آلمان و فرانسه پذیرایی رسمی از شاه بعمل آوردهاند و در سایر کشور ها نیز تشریفات خاصی معمول داشتهاند.
مظفرالدینشاه روز چهاردهم ربیع الثانی خاک فرانسه را ترک میگوید و به بلژیک میرود و چند روز نیز در این کشور اقامت میکند
کتاب بدایع وقایع نخستین مسافرت مظفرالدینشاه به اروپا عبارت از مجموعه ای است که به خط نستعلیق نوشته شده است. گردآورنده و مؤلف کتاب شخصی بود بنام “کوریلن” که مطالب مربوط به مسافرت مظفرالدینشاه را که در جراید اروپا نوشته شده جمع آوری کرده و بعد ها توسط رضا قلی بن جعفر قلیخان نیرالملک وزیر علوم بفارسی ترجمه شده است. کاتب کتاب نیز داوود گلپایگانی است. نسخۀ مورد استناد و استفادۀ ما در مجموعۀ کتب خطی کتابخانۀ ملی مضبوط است.
این کتاب متمم و مکمل سفر نامۀ مظفرالدینشاه است و بعضی وقایع و حوادث این سفر را خیلی دقیق تر و گویاتر نوشته است و چاپ و نشر آن کمک فراوانی به روشن شدن رویداد های اولین سفر مظفرالدینشاه و روحیه و عملیات اطرافیانش میکند و امید است مورد استفادۀ ارباب تحقیق قرارگیرد. انشاء الله (وحید نیا).
اما روز سوم حضور درپاریس از کتاب کوریلن ص48:
آن روز بعد از ظهر را اعلیحضرت در عمارت سورن باستماع قدری موزیک و امتحان آلت سینه ماتو گراف که میخواستند ابتیاع فرمایند مصروف داشتند و بعد تلگراف تسلیت آمیزی بجهت ملکۀ ایتالیا فرستادند… جمعی از پولیس های دوچرخه سوار نیز با لباس رسمی و غیر رسمی در اطراف و پیشاپیش کالسکۀ اعلیحضرت در حرکت بودند…کالسکه شاهنشاه ایران تقریباً بیست زرع که به طرف خیابان جنگل پیش رفت هنوز بمحاذات خانۀ نوسازی که نمرۀ 10 داشت و غیر مسکون بود نرسیده جوانی عمله وضع ناگهان صفوف پلیس را شکافته چون دیوی بد سیر خود را به پلۀ کالسکۀ همایونی رسانیده طپانچه شش لوله ای را که در دست داشت بقصد پیکر شهریاری بلند کرد خواست تا مگر آسیبی بوجود مبارک برساند بخواست خداوند دادگر و اختر بلند شهریار فرخ سیر، مقصود آن سفلۀ نگون بخت بعمل نیامده قبل از آنکه تیری رها شود جناب وزیر دربار بچالاکی و جلدی تمام دست آن ناپاک را با پنجۀ فولادی محکم گرفت و چنان بفشرد که سلاح از چنگش جدا شده بخاک افتاد.
در این کتاب شرح دیدار های شاه از اکسپوزیسیون پاریس، فیلمبرداری از شاه، دیدار از تصاویر خویش به کرات آمده است و بویژه از نظر تاریخ سینمایایران شرح وضعیت شهر ساحلیِ استند (ostende) در فلاندر غربیِ بلژیک که استراحتگاه لئوپولد پادشاه بلژیک بود و شرح حوادثی که در روزهای 14 و 15 و 18 اوت 1900 رخ میدهد بی نظیر و دست اول است. از جمله فیلمبراری مظفرالدینشاه با مادام کرون کومتس دو بیلاندت که اتومبیل وستلی را به شاه معرفی میکرد(ص104)
این روز با محاسبۀ روز بروز سفر نامه میشود چهارشنبه 15 اوت و روز معروف جشن گل سه روز بعد یعنی 18 اوت است که البته دربارۀ فیلمبرداری ساکت است و شرح آن در سفرنامۀ مبارکه آمده که مورد استناد غالب نویسندگان تاریخ سینمای ایران قرار گرفته است.
دو مقاله روزنامه ایران نو 1909
دو مقاله کوتاه در روزنامه ایران نو به تاریخ 16 ذي حجه 1327 30 دسامبر 1909 و هشتم دسامبر 1909 ص3 حدود شش ماه بعد از شکست استبداد صغیر و در دورۀ احمد شاه.
طريق تمول (تحول) ملي – ادامه : نظريات در معارف ايران :
«سرمايه اساس مدرسه را ممكن است دو جور از متعلمين دريافت نمود. اول بده مختصري از براي داخل شدن شاگرد مدرسه. اين وجه در هيچ صورت رد نخواهد شد. دوم بده زياد [ريختگي دارد] دانگي كه بعد از فراغت از تحصيل به محصلين رد خواهد شد. ما بايد مدارسي داير نماييم كه در آنها جوانان ما بياموزند فقط چيزيرا كه به حال وطن ما مفيد باشد. همه انجمن معارف مي تواند از دولت امتياز و انحصار عكس متحرك را بگيرد و نقشهاي آنها را بدون گمرك و توقيف وارد نمايد. عكسهاي متحرك، اگر مقدارش را طوري قرار داد كه هميشه مملو باشد از تماشاچي، تنها مي توانند از عهده مخارج جاريه مدرسه برآيند. اين عمل يعني سينه ماتوگراف اگر مطلقاً دردست مدرسه باشد، مي تواند دو منفعت بزرگي برساند، آن نه فقط از براي ما محل مداخل خواهد بود و حتي متعلمين خواهند تماشا نمود احوالات زندگاني ملل حاليه و قديمه و ماشين آلات متحيرالعقول و اوضاع كارخانه جات و كليتاً خيلي چيزهاي مفيد و پر منفعت ديگر از براي آنان به اين طريق جوانان، اسان ومطبوع تر كسب اطلاعات خواهند نمود كه تحصيل آنها براه ديگر خيلي مشكل تر و بحالت خستگي مي شد و اهالي ايران هم معهذا صرفه مي برند. اگر سينه ماتوگراف در دست مدرسه باشد : بجاي متمول كردن حريفهاي طماع خارجه را كه در اين كار فقط منفعت شخصي خود را طالبند، اهالي ايران پول خود را صرف امورات خيريه خود مي نمايند و ضمناً هم از نمايش كارهاي خوب منفعت و لذت مي برند ولي خارجه هاي [خارجي هاي] جاهل طماع به تصور اين كه براي ايرانيان هر چه باشد خوبست هميشه چيزهاي مندرس بي فايده را براي ما وارد مي كنند.» هرمز
و :
« ازقراري كه روزنامه هاي فرنگستان گزارش مي دهند، قرار بر اين شده است كه امراض مختلفه را در پرده سينما بنمايند …. از اين قرار ما در مي يابيم كه سينما توگراف اختراعي است كه نه فقط براي خوش گذراندن اوقات فراغت به كار مي رود، بلكه به كار تعليمات علمي بكار مي رود. براي همين است كه ما تعجب داريم چرا مدرسه هاي شهري با صاحبان سينماتوگراف وارد مذاكرات نمي شوند كه فيلم هاي مخصوص علمي وارد كنند. روسي خان، چندين بار اظهار اين مطلب را به ما نموده است و مقاصد حسنه خودشرا در اين باره اعلام داشته و هم گفته است كه خود اولين كسي است كه براي اين مقصود اقدامات لازم نموده، اما مدرسه ها هيچ اعتنايي نكرده اند.»
سینما و نمایشات
آغاز دوران پهلوی
شماره اول مجله سینما و نمایشات در مرداد سال 1309با امتیاز علی وکیلی و مدیریت و سردبیریِ اسحاق زنجانی به قیمت سه ریال و در 42 صفحه منتشر شد. برای نخستین بار به تاریخچۀ سینما در ایران اشاره کرد. شماره دوم مجله در شهریور ماه منتشر شد و عمرش بهپایان رسید. براساس اطلاع روی جلد محل اداره : سینما سپه- خیابان سپه- طهران بود.[4]
تاریخچه مختصری از سیر سینماو ترقیات امروزش (از مجله سینما و نمایشات 1309)
برای نخستین بار در ایران نام پیشگامان و دست اندر کاران سینما در کنار هم دریک مقاله سینمایی آورده شده است، نام صحافباشی، روسیخان، اردشیر خان، باقر اوف، مسیو ژرژ، علی وکیلی، خانبابا معتضدی، مسیو لوین، مادام پری آقابابوف، ربیع زاده، گریشا ساقفارلیدزه[5]، عبدالوهاب خان خالقی آورده شده و در پایان مقاله آمده است :
“موفقیت عموم مؤسسین سینما ها را از درگاه احدیت طالب بوده و مرام و مقصود خود را ترقی و توسعه این فن و این صنعت شریف در ایران میداند.”
در این مقاله نامی از میرزا ابراهیمخانعکاسباشی نیست.
اولین آزمایش های سینمایی در ایران
تاریخچه سینما در ایران(فرخ غفاری – پاریس)
این مقاله 5 مهر ماه 1330 در دومین شمارۀ مجلۀ عالم هنر به سردبیریِ علی کسمایی (صاحب امتیاز اسماعیل کوشان) بهچاپ رسید. شمارۀ قبل از این، به تاریخ 22 شهریور 1330 فرخ غفاری در مقدمۀ مقالۀ “حس نمایش و میزانسن در ادبیات و هنر ایران” شرح حال اقدامات خود را نوشته بود:
«در ماه آوریل 1947(بهار1326) نگارندۀ این سطور مشغول جمع آوری اسناد و مدارک مختلفی برای تدوین تاریخ سینما در ایران گردید. مجموع این مصادر و منابع با کومک کمیسیون تحقیقات تاریخی که در زمستان 1329 از طرف کانون ملی فیلم تشکیل شد بصورت کتابی در آمد و تحت اختیار فدراسیون بین المللی آرشیو های فیلم و یونسکو (انجمن فرهنگی سازمان ملل متحد) گذاشته شد و قرار است تا چندی دیگر بزبان فارسی بچاپ برسد».
بجنبد شخص کو را من کنم سر
بجنبد مرغ کو را من کنم پر[6]
اکنون برحسب خواهش هیئت تحریریۀ مجلۀ “عالم هنر” فصل اول این کتاب را بچاپ میرسانیم و از کلیه کسانی که راجع به تاریخ تحول فیلمبرداری در ایران (خواه بوسیلۀ خارجیان و خواه بوسیلۀ خود ایرانیان) و یا دربارۀ پیشرفت بهره برداری سینما در مملکت ما اطلاعاتی دارند خواهشمندیم که اسناد و اطلاعات خود را به نشانی کانون ملی فیلم در اختیار ما بگذارند تا با ذکر نام امانت دهنده بتوانیم مدارک را مورد استفاده و چاپ قرار دهیم.
این فصل عبارت از شرح سفر مظفرالدین شاه به پاریس، معرفی سفرنامه مبارکه شاهنشاهی، تماشای فیلم، خرید دوربین و انتشار دو نامه خطاب به میرزا ابراهیم خان عکاسباشی است:
اولی نامه ای بخط یکی از درباریان که از طرف شاه نوشته شده است و در آن به عکاسباشی خطاب شده است که : “صبح زود اسباب سینموفتو گراف رابرداشته در سبزه میدان از تمام دستجات قمه زن عکس بینداز” و از قرار معلوم این نامه مربوط به محرم سال 1319 یا بهار 1901 می باشد و فیلم آن یکی از اولین آثار سینمایی ایران بشمار میرود.
به احتمال قوی قبل از این تاریخ نیز شاه از دربار و اطرافیان خود فیلم هایی برداشته است. متاسفانه امروزکلیه این آثار مفقود است. و اما نامۀ دوم دستخط خود شاه است که از قصر دوشان تپه و در روی کاغذ مارک دار رسمی دربار نوشته است…
اولین سالن ها
به نظر میآید که یکی از نخستین سالن های سینمایی در ایران، همان سالن صحافباشی باشد که در اول خیابان چراغ گاز(چراغ برق)دایر شد. این سالن در حدود سال1905 میلادی مشتریهای نسبتاً محترمی داشت و هنوز جنبۀ عمومی به خود نگرفته بود. در این سالن مقداری دستگاه جهان نما موجود بود که شباهت زیادی بشهر فرنگ های خودمان داشت …
روسیخان
در آن موقع در تهران مردی بود که مهدی نام داشت. پدرش انگلیسی و مادرش تاتار روسی بود و در15 اکتبر 1875 در تهران متولد شدهبود. مهدی مدتی شاگرد عبدالله میرزا رئیس قسمت عکاسی دارالفنون (بالای داروخانۀ شروین) بود. خود مهدی بعد ها عکاسخانه یی در خیابان علاء الدوله دایر کرد و عکس هایی از نجباء و اشراف برداشت و از طرف شاه لقب روسیخان به او داده شد.
در اوایل سلطنت محمد علی شاه دو نفر روسی دو فیلم به افتخار ولیعهد در تالار آیینه قصر گلستان نمایش دادند. هریک از این جلسات بیشتر از دو ساعت طول میکشید و با صدای گرامافون توأم بود. این دو نفر بعد ها چندین جلسه نمایش نیر برای اشخاص معتبر در خانه های شخصی آن ها ترتیب دادند و همچنین در مجالس عروسی مختلف نیز که امکان داشت نمایش هایی از سینماتوگراف دادند (در حدود 1907 میلادی) روسیخان از روی عملیات این دو نفر پی به اهمیت تجارتی اختراع جدید برده دستگاه نمایش و15 حلقه فیلم (هر یک از ششصد تا هشتصد متر) از کمپانی پاته خریداری کرد و در سال 1907 مشغول نمایش در اندرون دربار گردید. همچنین جلساتی نیز در عروسی ظل السلطنه و بعداً دردورۀ مشروطه در باغشاه دایر کرد. در این نمایش ها دیگر گرامافون موجود نبود[7].
روسیخان خیاطی جنب عکاسخانۀ خود را اجاره کرد و در تابستان 1908 (سال بمباران مجلس) با نیمکت های تاتر دارالفنون 150،200 جا ترتیب داد و برای جلوگیری از گرما روی حیاط را پارچه آبی رنگی کشید و باین ترتیب سالن نمایش ایجاد کرد.
روسیخان با دربار و کلیۀ ارتجاعیون روابطی داشت و شخصیت سیاسی او بسیار مشکوک بود.
(بقیه دارد)[8]
دکانی بنام سینما (حسین یزدانیان)
کتاب دکانی بنام سینما در پاییز 1347 توسط نشر سپهر در تهران منتشر شد. گرچه این کتاب بیشتر به سینمای جهان پرداخته و شاهد مثال هایش را از مطبوعات آورده، با وجود این همان یک فصل مربوط به ایران نیز انباشته از مواد خام تاریخ سینمایی است.
در مقدمۀ کتاب آمده است: «این کتاب برای نبرد با گمراهی نوینی است که همه جا گسترده شده، به خانه ها راه یافته و انبوهی را آلودۀ خود گردانیده». ضمن این که نویسنده باور دارد که: «سینما اگر دیدنیهای راست را نشان دهد و در راه یاوری بدانش ها به کار رود بهترین سرگرمی هاست». کتاب دارای ده گفتار است که با تاریخچۀ سینما در جهان آغاز میشود و در تقسیم بندی سینما ابتکار جالبی دارد که در نوع خودش مهم است. وی در ص10 مینویسد : (رسم الخط اصلی)
این فرآورده ها، یا پدیده های دستگاه فیلمبرداری، بدو دسته اساسی بخش می گردد:
1- فیلم های سینمایی
2- فیلم های غیر سینمایی
به عبارت دیگر فیلم های ساختگی و فیلم های مستند (دکومانتر).
حسین یزدانیان درگفتار ششم “سینما و فیلمسازی در ایران” بخش مختصری را به تاریخچۀ سینمای ایران اختصاص داده که بخشی از اطلاعات آن البته افواهی است. برای مثال با الفاظی مثل اولین و دومین باید با احتیاط مواجه شد و کل آن را با پژوهش های بعدی سنجید. هرچند بویژه دربارۀ کیفیت سینمای دروازۀ قزوین اطلاعاتی دارد که متأسفانه منبع خود را ذکر نکرده است.
سینما از کی به ایران آمد؟
«ما به نمایشها و سرگرمی های گذشته ایران کاری نداریم. نمی خواهیم تاریخچۀ تئاتر بنویسیم یا از سوگواری ها و نمایش های محرم در تکیه دولت و مانند آن سخن رانیم. نمی خواهیم از تیارت بازیها و نمایش های روحوضی گفتگو کنیم. زیرا از گفتار ما بیرون است و جایش اینجا نیست. چون موضوع ما سینماست از این رو تاریخچۀ کوتاهی از آن میآوریم.
بیگمان سینما ارمغان اروپا رفتگان است و این تحفه را آنان بایران آورده اند. ناصرالدین شاه در سفرنامۀ فرنگ از چیزی بنام پانوراما یاد میکند. پسر او مظفرالدینشاه که در سال 1900 به اروپا رفته و از نمایشگاه جهانی در پاریس نیز دیدن کرده در آنجا دستگاه سینماتوگراف را دیده و از آن بسیار خوشش آمده و سپس بتوسط عکاس باشی در بار اولین دوربین فیلمبرداری را که خودش “سینما فوتو گراف” میخواند بایران آورده واز شیرهای باغ وحش و دسته های روز عاشورا منظره برداری کرده است». (زیر نویس همین مطلب: ماهنامه صدف شماره 2)
«فیلمی که از تکیه دولت برداشته شده60-70 متر بیشتر نبوده و گویا این نخستین فیلمی است که در ایران برداشته اند.
اینها در آغاز پیدایش سینما بوده. درپایان قرن گذشته که ایرانیان کما بیش با فرهنگ اروپا آشنایی پیدا کردند و کسانی که بفرنگ رفته بازمی گشتند آرزو میکردند هرچه در اروپاست بایران بیاید و ایرانیان از درون و بیرون اروپایی شوند. در اندیشه سینما نیز افتاده به آوردن آن دست زدند. در آنروز گار در تهران در خیابان فردوسی روبروی بانک ملی کنونی پیرزنی فرانسوی بود که مغازۀ کتابفروشی داشت و مشتریان او اروپاییان یا کسانی بودند که به اروپا رفته، زبان فرانسه می دانستند. این خانم فرانسوی مادام برنادوت(2) نامیده میشد که تهرانی ها او را”عرنه عوط”میخواندند. این کتابفروشی بالاخانه ای داشت که در آنجا فیلم نشان میدادند و میتوان آن را اولین سالن سینمایایران خواند. فیلمی که در آن بالا خانه نشان میدادند از جنگ های روس و ژاپن گرفته شده و فیلمی خبری بود. درست نمیدانیم که آن را چند شب نشان داده اند. تماشاچی آن چه کسانی بوده وچه تأثیری در آنان گذاشته، از اینها ناآگاهیم. تنها این را میدانیم که این داستان هیاهویی برپا کرد و کسانی زبان باعتراض گشودند و گفتند میخواهند با نشان دادن شکل” اجنه و شیاطین” در شبها مردم را تا صبح با آنها هماغوش ساخته همه چیزشان را دستشان بگیرند و همین گفتگو دکان سینمای مادام برنادوت یا شریکش را بهم زد (زیر نویس: بنا بنوشتۀ آقای دکتر متین دفتری در سالنامۀ دنیا 1339 سینما را اردشیر خان بالای کتابخانۀ “مسیو بارنود” درست کرده بود و ایشان یکشب به آن سینما رفته اند و می نویسند : فیلم ها درآن زمان بی صدا بود و بصحنه های یک تئاتر آموزنده شباهت داشت). پس از چندی دومین سینمای تهران در پشت دروازه قزوین باز شد. این سینما کاروانسرایی بود که برای اینکار برگزیده بودند. یکطرفش جای زنها بود و طرف دیگرش جای مردها. لیکن آنهم نتوانست دیری بپاید. ملایان هیاهو برپا کرده وادینا وا مذهبا کردند و مردم عادی را برانگیختند تا ریخته آن را از میان بردارند. گروهی با چوب و چماق ریخته بساط آن را در هم پاشیدند.
گام اساسی در پدید آوردن سینما در ایران در سال های 1303تا1305 برداشته شد. علی وکیلی که بازرگانی بنام و سپس وکیل و سناتور هم گردید از کسانی بود که سینمایی بنام” گراند سینما” در گراند هتل لالهزار دایرکرد. او که سخت دلبستۀ کشاندن مردم به سینما و نشان دادن فیلم بود “هرشب 200تا300 کارت مجانی بین مردم توزیع میکرد تا بیایند و فیلم ها را تماشا کنند. با وجود این اغلب شبها سالن سینما خالی میماند. (زیرا فهم مردم ودلبستگی به پاکی و شرافت خانواده بیش از اکنون بود).
در این موقع سینمای دیگری مقابل گراندهتل دایر شد که آنهم همین سرنوشت را پیدا کرد. اما سینمایی که چندی بعد آقایان لوین یعقوب زاده و امیل سورکو در بالای لالهزار (سینما ایران) تأسیس کردند کارش گرفت و کم کم رونقی پیدا کرد.
چندی بعد علی وکیلی سینمای دیگری در خیابان سپه (در محل سینما زهره) دایر کرد. در آنموقع فیلم ها صامت بود و زیر نویس لاتین داشت که مردم نمیتوانستند آن را بفهمند. ناگزیر یکنفر وسط سالن راه می رفت و داستان فیلم را بصدای بلند برای تماشاگران تعریف میکرد این داستان ها در روزنامه اطلاعات چاپ میشد و می نوشتند «پاورقی امروز ما را بخوانید و فیلم داستان آن را در گراند سینما ملاحظه بفرمائید».
آنموقع فیلم ها تکه تکه بود و برای این که مردم در فاصله دو تکه فیلم سرو صدا نکنند و خسته نشوند، نوازندگانی روی سن می آمدند و برای مردم ساز میزدند. و برنامه های کوتاهی اجرا میکردند. بعد ها که بلندگو و گرامافون بایران آمد در آنتراکت ها صفحه نواخته میشد.
در آنموقع زنها چادر داشتند و نمیتوانستند با مردها در یکجا جمع شوند و بهمین دلیل بسینما نمی آمدند وکیلی برای اینکه زنها بتوانند از سینما استفادهکنند اول در خیابان لالهزار و بعد در سالن مدرسه زرتشتیان سینمایی مخصوص خانم ها دایر کرد. آگهی این سینما را برای جلب توجه مردم در روزنامه های اطلاعات و مهر ایران (گویا ایران) چاپ میکردند و همین روزنامه ها را بجای بلیط سینما قبول میکردند. یعنی هر خانمی میتوانست با تحویل دادن یکشماره اطلاعات یا مهر ایران وارد سینما بشود و فیلم را تماشا کند… قیمت بلیط سینما در آن دوره یک قران- سه قران وپنج قران بود …». (زیر نویس همین مطلب: اطلاعات شماره 12129 نوزدهم آبان1345 ص7).
حمید شعاعی، گردآورندۀ اسناد و فرهنگ نویس
حمید شعاعی (1301-1382) در سال 1352 کتاب صدای پا… تاریخچه ای از سینمای ایران(نظری گذرا به تفریح و سرگرمی مردم و تاریخچهای از فیلم ایرانی و سینما در ایران) را در 139 صفحه به چاپ رساند. روی جلد کتاب این شعر از ایرج میرزا چاپ شده که:
این همه نقش که بر صحنۀ گیتی پیداست سینمایی است که از دیدۀ اختر گذرد
در این مختصر قصد نبوده است که به تفصیل درباره تفریحات مردم گفتگو شود زیرا این کار اگر با دقت و حوصله انجام شود مستلزم پرداختن به تألیف چندین جلد کتاب خواهد بود. قصد اشاره ای گذرا به تفریحات مردم است و بعد توجه مختصری به پیدایش سینما در ایران و تاریخچه ای که ذکر آن خالی از فایده نیست اما برای کسانی که بخواهند در تفریحات مردم پژوهشی نمایند، در آخر کتاب فهرستی از مقالات و کتب درخور توانایی ترتیب داده ایم که دوستداران می توانند به آن مراجعه کنند.
فرهنگ نامه های حمید شعاعی شامل دو کتاب است.
الف – فرهنگ سینمایایران:[روی جلد نوشته است:] بیوگرافی هنرمندان، شرح فیلمهای داستانی، شرح فیلم های کوتاه و مستند، استودیو ها، فیلم نامه ها و کتاب های مربوط به سینما، جشنواره ها، فستیوال ها، قوانین و مقررات مربوط به سینما (نیمه دوم1354) حاصل بیش از سی سال، زحمت حمید شعاعی است.
ب- نمایشنامه و فیلمنامه در ایران (نیمه دوم 1355)
خوشبختانه یک بار به دیدار ایشان نایل شدم و با انتشار کتاب فرهنگ سینمای ایران به بانک (بازرگانی) که کارمند آنجا بود تلفن زدم و تبریک گفتم. شعاعی از نخستین نویسندگان تاریخ سینما در ایران است که اطلاعاتش را به صورت فرهنگ موضوعی و الفبایی منتشر ساخت.
و مطالعۀ موردی دربارۀ نام آوران سینمادرایران (1355) کتاب 1- عبدالحسین سپنتا 2- فریدون رهنما 3- فروغ فرخزاد را نیز آزمود.
تاریخنگاری در دورۀ فیلم های قاجاری
عصر تازۀ تاریخنگاری فیلمیک
تاریخنگاری فیلمیک به معنای تاریخنگاری به مدد فیلمبرداری و تاریخنگاری، از طریق مطالعۀ تصویر است. با پیدا شدن فیلم های قاجار، در سال 1361 عصر پژوهشی تازهای آغاز شد. یک ماه قبل از نگارش این سطور، در اولین پیش همایش فیلم قاجار در فرهنگسرای هنر (18/8/1388) نسخه ای از فیلم قاجار را مشاهده کردم و به پیشنهاد آقای قاسم خان دبیر همایش فیلم قاجار، میکروفن به دست در برابر پرده ایستادم و در قيافه نقال ها و پردهخوان ها، شرح حوادث درون فیلم برای حضار در سالن نمایش فرهنگستان هنر را با حس و حال خودم در آمیختم. برخی از جزییات اطلاعاتم مدیون پژوهش شهریارعدل است. مخصوصاً اگر پژوهش ایشان نبود، گارد سلطنتی بلژیک را ممکن بود با گارد سلطنتی انگلیس اشتباه بگیرم و یا کوتوله ها را ایشان شناسایی کرده بود. اما خودم هم پیش از این، تحقیق مفصلی روی فیلم ورود سفیر به کاخ گلستان انجام داده بودم که گفتم. به نظرم رسید که فیلم ناقص است. چند نما از انتها کوتاه شدهبود (از جمله آخرین لحظات افتادن قاطر در آب و کمک به بلند شدنش وجود نداشت). امروز صبح (19/9/88به اتفاق آقای محسن شمس که فهرست فیلم های متعلق به دورۀ قاجار را فراهم میآورد در بنیاد فارابی در اتاق آقای صالحی نسخهای را که در فارابی وجود دارد روی کامپیوتر دیدیم. در اینجا بود که در مورد تصویری که گفته میشد مظفرالدینشاه را در پاریس نشان میدهد شک کردم و گفتم باید در لندن باشد. البته بعداً متوجه شدم که آقای عدل هم در اولین گزارش خود نوشته است «باید لندن گرفته شده باشد». در این مجموعه تصویر، ورزش قزاق ها ناقص بود و فقط یک صحنه که قزاق ها از روی هم دیگر می پریدند دیده شد تصوير سوار اتومبيل شدن امين السلطان هم وجود نداشت.
واضح است که فیلم های موجود همگی کار میرزا ابراهیمخان نیست، برخی از آنها خریداری شده یا هدیه است. در آنجا با تصویر سومین سفر مظفرالدینشاه به فرنگ نیز روبرو شدم گفته میشد آن را مهرداد زاهدیان از حضور یک شاهزادۀ نوجوان قاجاری که در آن سفر همراه شاه بوده فهمیده است. شاه هم نسبت به سفر اول، خیلی پیر وشکسته شدهبود. در جالب ترین صحنۀ این قطعه فیلم ها میرزا ابراهیمخان و یک نفردیگر که احتمالاً دستیارش بوده از پشت صحنه به جلو می آیند و به عدسی دوربین نگاه میکنند. نگاه آگاهانه و تأیید آمیز به دوربین یا فیلمبردار، چه معنایی در بر دارد؟ برخلاف مکتب سینمایمستند اولیه که همه به شیوۀ مشاهدهای قدیم در برابر دوربین ظاهر میشدند، بدون این که نشان بدهند که از وجود دوربین آگاهند در تمام تصاویری که از مظفرالدینشاه (و در اینجا از میرزا ابراهیمخانعکاسباشی) گرفته شده آنها به دوربین نگاه میکنند. میدانیم که در سینمای ورتوف گاهی فیلمبردارش کافمن حواس مردم را پرت میکرد تا زندگی را آنطور که هست ضبط کند. آیا نحوۀ رفتار درباریان قاجار به این معنا نیست که ضبط تصویر می بایست به ارادۀ آگاهانه آنان صورتمیگرفت. چنین تصویری، امروزه گاهی موجب تعجب کسانی است که به فیلم های قاجار می نگرند. فرض من این است که آنها فاصله ای بین دوربین عکاسی و دوربین سینما قائل نبودند. در تمام موارد خود آگاهی نسبت به دوربین و درک اهمیت ثبت تصویر وجود دارد. آیا میتوانیم این فیلم ها را پیش آهنگ آثار تعاملی درسینمای جهان بدانیم که بعد ها با فیلم های ژان روش شناخته شد؟
ابوالقاسم رضایی و جهانگیرقهرمانشاهی
سال 1349 مهدی رجائیان (تدوینگر مرحوم) [9] به من گفت که جهانگیرخان، پسر صحافباشی است و با او در استودیو ایران فیلم دیدار کردم. گفت وگویم با ایشان در ریشهیابییأس منتشر شد و عکس های مادرشان در فیلم سینمای ایران مشروطیت تا سپنتا بازتاب یافت. چند سال بعد ابوالقاسم رضایی، (که مستندساز نامداری است)، در آمریکا درباره دوره آخر زندگی صحافباشی و یافتن برادر ناتنیاش جهانگیرخان به علی مرتضوی گفت:
«من پنج ساله بودم که پدرم فوت کرد، متأسفانه خاطرات زیادی از او ندارم و آنچه بیاد دارم مطالبی است که بعداً شنیده ام. از اقوام و مادرم یا برادر ناتنی ام جهانگیر – که او را تا سن 42 سالگی ندیده بودم. پیش از اینکه در مورد پدرم برای شما بگویم، اجازه بدهید در مورد برخورد خودم با جهانگیر قهرمان شاهی – که با او از مادر جدا بودم- برایتان صحبت کنم. روزی در سالهای بعد از کودتای 28 مرداد مجبور شدم به سازمان امنیت مراجعه کنم تا پروندة فیلمبرداری از مراسم رسمی دربار و دولت را دریافت کنم. افسر مربوطه ضمن سئوالات متعددی که از من کرد، در مورد اقوام نزدیکم از من سئوال کرد. گفتم برادری دارم که نمیدانم کجا است – افسر مربوطه گفت عجیبه چطور تو عقب او نگشتی و نخواستی برادرت را پیدا کنی. گفتم این کار را تاکنون نکردم. وقتی باستودیو برگشتم، همکاری داشتم بنام آقای غدیری که ایران فیلم را تأسیس کرده بود و از من دعوت به همکاری کرده و در آن زمان با او کار میکردم. برای او تعریف کردم که در سازمان امنیت چه گذشت و باو گفتم که من برادری دارم بنام جهانگیر قهرمان شاهی. آقای غدیری با تعجب گفت جهانگیر قهرمان شاهی دوست عزیز من است و هم اکنون من می روم پیدایش میکنم میآآآآآورم اینجا و رفت و بعد از نیم ساعت جهانگیر خان – برادرم را با خودش باستودیو آورد و ما بعد از سالهای سال یکدیگر را پیدا کردیم. جهانگیر میدانست که پدرش از همسر دیگری صاحب فرزند پسری شده، اما او هم بصرافت پیدا کردن من نیافتاده بود و جالب آنکه جهانگیر با بسیاری از دوستان نزدیک من دوست بود و همه او را می شناختند. جهانگیر نیز مدتی در کار سینما بود و اغلب صاحبان سینما ها او را می شناختند و با آنکه من نیز در کار سینما بودم، طی سالها ارتباطی با او برقرار نکرده بودم و بعد از این برخورد من تعدادی از اطلاعاتم را از برادرم گرفتم. حرفة برادرم در رابطه با سینما آن بود که وی نمایش دهندة فیلم ها در دربار سلطنتی بود و کارش این بود که فیلم ها را از سینماها میگرفت و میبرد دربار نمایش میداد و بر میگرداند و این کار را تا مدتها ادامه میداد. بهر حال در مورد پدرم باید بگویم بخاطر افکاری که داشت او را مجبور کردند از ایران خارج شود. وی از ایران به حیدرآباد دکن رفت و چون با نظام حیدرآباد آشنا بود، آنجا مقیم شد. و این باید در سالهای 1324 یا 1325 هجری قمری باشد و در این ایام او باید بین 48تا 52 ساله بوده باشد
وی در آنجا مجله ای منتشر کرد بنام نامة وطن که نسخة اول آن را من پیدا کردهام. در آن مجله نوشته است در ایران باید خط راه آهن داشته باشد – باید روی رودخانه در اهواز سد بسته شود-باید از رز و گلهای فراوانی که در ایران وجود دارد عطر کشی شود و بخارج فرستاده شود – باید این همه میوه های فراوانی که در ایران وجود دارد بسته بندی شده بخارج صادر شود – باید از معادن ایران بهره برداری شود و اگر لازم است از خارج متخصص آورد و بمردم ایران توصیه میکرد یک زبان خارجی بهخصوص انگلیسی را یاد بگیرند که بتوانند کارشان را انجام دهند. بعد از انقلاب مشروطیت و برطرف شدن موانع حضور او در ایران بایران برمیگردد و به مشهد میآید و در آنجا با مادرم که همسر دوم او است آشنا میشود و ازدواج میکند و ثمرة آن ازدواج، من هستم و یک خواهر که در هنگام تولد فوت میکند… احتمالاً نسخه هائی از نشریة نامة وطن او نیز در کتابخانة مجلس شورای ملی وجود دارد.
پدرم دوبار ازدواج کرد؛ یک بار در تهران که از آن ازدواج یک پسر و دو دختر متولد شدند و یک بار در مشهد، بدون آنکه از همسر اولش جدا شود. وی در طول اقامتش در مشهد که تا پایان عمرش ادامه داشت به کار تجارت اشتغال داشت. هنگام بازگشت از هندوستان و سفر بمشهد مصادف بود با جنگ جهانی اول و بعلت اینکه زبان انگلیسی را براحتی تکلم میکرد، سمت مترجمی قشون انگلیس را عهده دار بود در ضمن در ایام بیکاری به کار صحافی مبادرت میکرد و پاکت سازی و کارهای ظریف را انجام میداد، هر چند که شغل اصلی او نبود. او آدم تاجر و روشنفکری بود. که در سفرهای مختلفش بخارج، سعی میکرد حرفه هایی را که در ایران رایج نیست بیاموزد و در یکی از سفرهایش شغل صحافی را یاد گرفته و بایران آمده بود. در آن زمان رایج بود که بافراد لقب میدادند و بعلت تازه بودن حرفهای که او فراگرفته بود باو لقب «صحاف باشی» دادند.
من 5 سال داشتم که پدرم فوت کرد. از او خاطرة زیادی ندارم. میدانم مرد قد بلندی بود. یکی از چیزهائی از او یاد دارم این بود که او در آن زمان کراوات میزد آنزمان در مشهد کمتر کسی کراوات میزد. بهمین علت به او «بابی» میگفتند و بمن نیز «بچه بابی» اسم گذاشته بودند، در حالیکه پدر و مادر من افراد متدینی بودند که نماز و روزة آنها هیچوقت ترک نمیشد. بعد از فوت او را در باغ نادری، نزدیک قبر نادرشاه دفن کردند و فکر میکنم سال 1300 تا 1301 شمسی بود». [10]
[1] – از فرخ غفاری، جمال امید، بهزاد رحیمیان، بهزاد عشقی، فریدون جیرانی، سعید عقیقی، جواد طوسی، رضا درستکار، زاون قوکاسیان، عباس بهارلو و پرویز جاهد، تحلیل های تاریخی منتشر شده است.
[2] – محمد مشیری نوشته است: « سرور گرامی و بسیارارجمندم جناب فرخ غفاری … کلیه یادداشت های خود را که دربارۀ صحافباشی برای “فرهنگنامۀ ایران و اسلام” تهیه کرده بودند در اختیار بنده گذاشتند. با تشکر از جناب ایشان یادداشت های مزبور را در زیر در اختیار خوانندگان عزیز می گذارم.
[3] – مرحوم غفاری دراینجا ضمن رجوع به مقاله ریشه یابی یأس و دو صحافباشی (ابراهیم و پدرش) که در آن مقاله، از هم تفکیک شده اند، میگوید اینها دونفر هستند که تهامی نژاد در مقاله اش به آنها اشاره کرده است. مرحوم غفاری در مقاله اولین آزمایش های سینمایی در ایران تاریخچه سینما در ایران این دو نفر را یک تن فرض کرده بود(نگا. همین فصل(6) معرفی مقاله اولین آزمایش های سینمایی در ایران).
[4] – مجله سینما و نمایشات در گزارش فیلم شماره سه و چهار تیرماه 1371 توسط ژاله صفا معرفی شد.
[5] – خابنابا معتضدی این اسم را ساگوارلیدزه تلفظ می کرد.
[6] – شعر از نظامی است.
[7]– لغت سینماتوگراف رفته رفته رواج پیدا کرده بود. مردم چون تلفظ صحیح آن را نیاموخته بودند گاهی سیم تلگراف میگفتند و جملۀ “بروید سیم تلگراف را ببینید که روی پرده می اندازند و همه حرکت میکند” معروف شدهبود. (زیر نویس متعلق به فرخ غفاری است).
[8] – چهل و نه سال بعد فرخ غفاری در 21 شهریور ماه 1379 مقاله دیگری با عنوان ميرزا ابراهيم خان عكاسباشي نخستين فيلم بردار ايراني را در ماهنامه فیلم شمارۀ مخصوص صد سال سینمایایران منتشر ساخت.
[9] -در مورد رجاییان نگا:ص42 و43 کتاب تنگنا، هوشنگ گلمکانی نشر روزنه کار(1386)
[10] – نوشته علی مرتضوی و به نقل از کتاب پیدایش و بهره برداری نوشتۀ جمال امید 1374 انتشارات روزنه.